Jump to ratings and reviews
Rate this book

Tolstoy and the Purple Chair: My Year of Magical Reading

Rate this book
After the death of her sister, Nina Sankovitch found herself caught up in grief, dashing from one activity to the next to keep her mind occupied. But on her forty-sixth birthday she decided to stop running and start reading.

Catalyzed by the loss of her sister, a mother of four spends one year savoring a great book every day, from Thomas Pynchon to Nora Ephron and beyond. In the tradition of Gretchen Rubin's The Happiness Project and Joan Dideon's A Year of Magical Thinking, Nina Sankovitch's soul-baring and literary-minded memoir is a chronicle of loss,hope, and redemption. Nina ultimately turns to reading as therapy and through her journey illuminates the power of books to help us reclaim our lives.

241 pages, Hardcover

First published June 19, 2011

About the author

Nina Sankovitch

4 books419 followers
Nina Sankovitch is a bestselling writer, avid historian, and voracious reader. She can be reached via Facebook, Goodreads, Instagram, and on her website, www.ninasankovitch.com.

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
1,348 (19%)
4 stars
2,200 (31%)
3 stars
2,213 (31%)
2 stars
895 (12%)
1 star
301 (4%)
Displaying 1 - 30 of 1,565 reviews
Profile Image for Behin.
83 reviews21 followers
January 22, 2022
خب، الان یه عالمه نفرت تو وجودمه میخوام همشو بریزم بیرون🗿
کتاب تولستوی و مبل بنفش؟فاجعه بود!فاجعه بود!فاجعه بود!فاجعهههههه!!!!!!پر از کلیشه های گل درشت...
نویسنده ی نه چندان عزیز ما یه آدم خیلی خیلی کینه ای و عقده ای و نفرت انگیزه!یه آدم سمیه واقعا یه آدم خیلییییی سمیه
چرا؟از اون شوهرِ بدبختش و ۴ تا بچه ی بیچارش که همشون گیر این اعجوبه افتادن انتظار داره تو هر موقعیتی (تکرار میکنم، هرررر موقعیتی) درکش کنن در حالی که خود بیشعورش هیچ کاری انجام نمیده
دو تا مثالِ خیلی ناراحت کننده میخوام بزنم:بچش مریض شده بود این کوچیکترین اهمیتی نمیداد فقط میخواست یه جوری دهنشو ببنده تا کتابشو بخونه خودش😐، دومی:شوهرِ بدبختش از همه نظر ساپورتش میکرد این حتی حاضر تبود بره مجلش ختم یکی از فامیلای نزدیک شوهرش!!!!!!تازه توقع داشت درک کنه!!!!!
به نظرِ من خانواده یه چیز خیلی حیاتیه، آدم باید خانواده در اولویتش باشه، هر کاری از دستش میاد برا خانواده انجام بده، ولی این نویسنده هر کاری که براشون انجام میداد کلی منت میذاشت سرشون🤯
نکته ی بعدی اینه که اگه کسی کتابخون باشه نمیاد انقد پز بده:)واقعا پز دادن با کتاب یه کار خیلی سطحی و چیپه که نینا خانم اینکارو میکنه(تازه کاش فقط پز بود، همشم اسپویل میکنه، واقعا من بعد این کتاب انگیزمو برا خوندن کتابای اسپویل شده از دست دادم، کاش حداقل یه اسپویلر الرتی میزد)
خب، نمیدونم چجوری بیشترین حد نفرتمو ابراز کنم ولی فقط میتونم بگم متاسفم برا آدمای اینجوری(مثل نینا خانم) که انقد چیپن که بیان پز کتابخوندن بدن:)این آدما در واقع کتابارو بخاطر اینکه کمالات کسب کنن نمیخونن، برا این میخونن برن تو جمعای مردم بگم ما خوبیم!
و آخرین نکته اینکه اگه قرار بود هر کتابخوانی بیاد یه کتاب بنویسه الان همه ی اهالی گودریدز باید نویسنده میشدن🗿
Profile Image for Nazanin Moshiri.
98 reviews
October 16, 2018
د��یقا روزهایی که نتیجه ی کنکور ارشد اومده بود و من از رسیدن به اون چیزی که می خواستم سر از پا نمی شناختم ، این کتاب رو برای خودم کادو خریدم.
حالا بعد گذشت بیشتر از یک ماه بین حجم زیاد درس و کار های مختلف ، تمومش کردم😊
نینا سه سال پیش خواهرش رو از دست داده و هنوز به زندگی طبیعی باز نگشته. او تصمیم می گیرد برای رهایی از این اندوه، یک سال خود را به چالش بکشد و روزی یک کتاب بخواند!(حتی تصورش هم برام عجیبه😮)
این کتاب شرح حال او در این یک سال است.

بخش هایی که دوست داشتم :

کلمه ها زنده اند و ادبیات یک گریز است. گریزی نه از زندگی که به سوی آن

من در تمام زندگی ام از کتاب ها برای آگاهی ، برای کمک به رهایی از پریشانی و برای گریز استفاده کرده ام.

ساراماگو کاری می کند که صفحات پرواز کنند(چه (تعبیر قشنگی😍البته که نه فقط ساراماگو

دنبال خوشبختی نگرد خود زندگی خوشبختی ست.

زمانی که با ذهن و روحتان صاحب کتابی هستید ثروتمندید اما وقتی آن را به شخص دیگری بدهید، سه برابر ثروتمندید.

ما نمی توانیم اتفاقات اطرافمان را کنترل کنیم اما مسئول عکس العمل هایمان نسبت به آن ها هستیم.
Profile Image for میعاد.
Author 10 books299 followers
August 27, 2019
كتاب آغاز بدی نداره، از اون آغازهاست كه جذبش مى‌شی ولی در ادامه اصلا نمی‌تونه این فضا رو حفظ کنه؛ شاید چون نویسنده نمی‌دونه چطور حالات و اتفاقات رو بیان کنه. توی کتاب‌های سرگذشت‌نامه برای اینکه آدم‌های واقعی جوری توصیف شن که شخصیت بشن و خواننده درکشون کنه و همراهشون شه داشتن هنر نویسندگی الزامیه. مورد دیگه، ارجاع‌ بیش‌ازحد به بخش‌هایی از کتاب‌هایی بود که مخاطب نخونده و نمی‌تونه همراه شه ولی درعین‌حال چند تا کتاب‌ معرفی کرد که ترغیب شدم بخونمشون.
Profile Image for Jeanette (Ms. Feisty).
2,179 reviews2,084 followers
May 9, 2011
Three years after her sister Anne-Marie died, Nina Sankovitch was living a helter-skelter life, making a mad dash away from the grief and pain, unable to accept her loss. She knew she needed to ditch the hectic schedule, hold still, reflect, and make some sense of her feelings. A year of reading and reviewing one book every day was the method she chose to give herself that healing time and "escape back into life." In Tolstoy and the Purple Chair, she shares her experiences while living that year, the memories it sparked, and how it allowed her to accept the unfairness of her sister's death and feel whole again.

If you believe in books as therapy, or you're working through grief of your own, or you just want to breathe new life into your reading program, this could be a book for you. It doesn't fit neatly into any category. It's a grief journal and a family history, built around observations on a year of maniacal reading while maintaining a household with a husband and four young sons.

The narrative doesn't always follow a logical progression, and the structure can be confusing, but once I adjusted to that looser style, I enjoyed all the anecdotes. There are moments of sweetness and humor that will make you wish for a big sister like Anne-Marie. There are fascinating and sad stories about their Belarusian father and Belgian mother. And there are the universally recognized book-lover bonding stories, such as the book she stole from the library (and still has); or the friendship that ended because she badmouthed someone's favorite book.

This is a difficult book to rate and review because it describes such a personal journey. She has lost a sister. I have not. She is an overachiever, whereas I am a sloth. If I thought I had to read and review a book every day, it would feel like a ball and chain. For her, it was a healing path.
Her reading tastes are very different from mine, and I didn't buy a lot of her conclusions. But when I visited her blog and saw her review of The Tomb in Seville by Norman Lewis, I felt an instant connection. I thought I was the only person in the whole country who cared about that book. I wanted to call her up right away and ask if she'd also read Naples '44, and what did she think of it? And THAT, for me, is what Tolstoy and the Purple Chair is really all about. Books are a bridge and an anchor. They can bring us new friends with whom we may have nothing else in common, and they can give us a lasting connection with those we have loved most deeply, whether they are still living or not.
Sail on, sweet Anne-Marie. Your little sister has done you proud.
Profile Image for Rozhan Sadeghi.
286 reviews395 followers
September 25, 2018
از وقتی که یادمه, هر موقع که یه کتاب جدید به کتابخونمون اضافه میشد،مامانم بهمون ميگفت صفحه ی اولش تاریخ بزنید که کی خریدینش
از نوشتن تاریخ به صورت ماه و سال(بدون ذکر روز) شروع شد تا رسید به این چند سال پیش که حالا به اضافه ی تاریخ کامل،فروشگاهی که کتاب و ازش خریدم و -در صورتی که با کسی رفتم کتابفروشی- اسم بردن اون آدم حالا حسمو موقع خرید کتاب هم مینویسم
مرور که میکنم،صفحه ی اول کتابهای کتابخونم رو که میبینم، متوجه میشم خیلی ها همچین عبارتی روشون نوشته شده: "از کتابفروشی(...) وقتی حالم خوب نبود واسه خودم خریدم"
کتاب تولستوی و مبل بنفش برای من همچین کتابی بود،کتابی که طی خوب نبودن حال این چند وقت اخیرم،یک مهر برای خودم از کتابفروشی مورد علاقم گرفتم.
روی کتاب نوشته شده بود:" هرکسی به ادبیات پناه برده باشد این کتاب را درک خواهد کرد"
با خوندن این جمله یهو همه لحظاتی اومد تو ذهنم که از فرط خستگی جسمی و ذهنی و روحی و... به کتاب فروشی های مورد علاقم پناه بردم و ساعتی توشون وقت گذروندم و خودم رو غرق کلمه های کتاب جدیدی کردم که خریدم.
همین باعث شد بقیه کتاب هايي که قصد داشتم بخرم و بذارم تو قفسه هاشون و با این کتاب سمت صندوق برم.
من برخلاف نینا، هیچ آدمی از نزدیکانم رو تا به حال از دست ندادم،بعد از تقریبا ۱۸ سال زندگی تا به حال به مراسم ختم نرفتم و اون درد زیاد ناشی از محو شدن غیر منتظره یه آدم مهم تو زندگیم رو تحمل نکردم!
اما منم مثل خیلی از آدم های ديگه معجزه ی کتاب و کتابخونی رو تو زندگیم حس کردم.
خیلی از آدم های نزدیک تو زندگیم به واسطه کتاب و ادبیات به زندگیم وارد شدن. آدم هایی که بعضا حتی هم زبون من نیستن ولی علاقه مشترکی رو با هم طی این سال های دوستی به اشتراک میذاریم و بدون شک این دسته از دوستی ها،دوستی های مورد علاقه من هستند.
کتاب به خودی خود از نظر من اثری کاملا معمولی بود. اما باهاش تو این برهه از زندگیم خیلی ارتباط برقرار کردم.
من در حال حاضر هیچ چیزی بیشتر از این نمیخوام که برم یه جای سبز،زیر یه درخت که از بین برگ هاش نور خورشید به صورتم میرسه،دور از همه آدم ها،صبح تا شب بدون وقفه کتاب بخونم. هرچند که اين کار حالا برام ممکن نیست ولی تو این سه روز خوندن کتاب، همراه شدن با چالش هر روز یک کتاب نینا بهم تقریبا همچین حسی رو داد و بیشتر از اون چیزی که بدونه ازش ممنونم
یه اصطلاحی هست به اسم "perfect timing" که یعنی یک اتفاق در درست ترین زمان ممکن بیفته. خوندن این کتاب تو بهترین زمان ممکن برای من اتفاق افتاد. شاید اگر چند ماه پیش میخوندمش هیچ وقت انقدر غرق در لذت نمیشدم!
Profile Image for Soheila.
72 reviews63 followers
June 8, 2020
اولین باری که با این کتاب آشنا شدم خرداد ۹۷ بود. رفته بودم کتاب‌فروشی چتر تا واسه فاطمه -دوستم که اون موقع به سرطان مبتلا شده بود- هدیه بگیرم. آقای کتاب‌فروش این کتاب رو معرفی کرد اما وقتی دیدم خواهر شخصیت اصلی کتاب بر اثر سرطان فوت کرده ترجیح دادم نخرمش. یه کتاب دیگه گرفتم و در نهایت وقتی می‌خواستم حساب کنم خانم فروشنده که دید غمگینم یه کتاب کوچیک بهم هدیه داد. :)
زمستون ۹۸ چند تا کتاب در مورد مرگ خریدم که اینم جزوشون بود، انقدر نخوندمش که رسیدیم به خرداد ۹۹. کتاب رو چند روز بعد از این که دوستم فاطمه از میونمون پر کشید شروع کردم. چون نیاز داشتم از مرگ بخونم.
ایده‌ی کتاب فوق‌العاده بود. یک سال، هر روز یک کتاب خوندن، شبیه به یک دوره درمان برای شخصیت اصلی کتاب که خواهرش رو بر اثر سرطان از دست داده. و به نظرم بهترین راه‌حل ممکن برای بازیافتن آرامش، یا حداقل بازیافتن بخشی از آرامش بعد از وقوع مصیبت‌های این چنینی.
اما نمی‌تونم بگم کتاب فوق‌العاده‌ای بود. بخش‌های زیادی از کتاب خلاصه و توضیحی از کتاب‌هایی بود که شخصیت اصلی خونده بود و خب طبیعتاً خلاصه‌ی دیگر کتاب‌ها به راحتی نمی‌تونه من خواننده رو جذب کنه. از طرفی توی فصل‌های مختلف ایده‌هایی در مورد مرگ و زندگی مطرح شده بود، اما به قدر کافی عمیق نشده بود. شبیه به فکرهای لحظه‌ای خودم در طول روز بود! در صورتی که من دوست داشتم نویسنده فکرهای من رو با زبان بهتری بیان کنه، طوری که خودم به درک عمیق‌تری ازشون برسم. چون همون طور که خودش گفته «هدف ادبیات فاخر آشکار کردن آن چیزی است که پنهان شده و نور تاباندن بر چیزی که در تاریکی مانده است.»
در نهایت شاید این قسمت از کتاب بود که پررنگ‌تر از هر جای دیگه زیرش خط کشیده بودم:
«دنیا جهنم است... حتی اگر فردا دنیا بهشت شود، به خاطر آن چه در گذشته اتفاق افتاده اصلاً عالی نخواهد بود. گذشته هیچ‌گاه درست نخواهد شد.»
February 29, 2012
So glad to find that some others felt as I did while reading this book. I almost quit reading it because of the author's seemingly selfish approach to life. Let me first say that when someone is grieving, they need to take care of themselves and that there is no timeline for any one person's grief or road to healing. I wish Nina well on that road that all of us take, if we live long enough.

I was deeply troubled by parts of this book. I was upset that the author (she casually mentioned) could not bring herself to attend her husband's sister's funeral; I seriously could barely read from beyond that point. Here she was expecting her entire family to pick up the slack over her year long exercise in grief (especially her husband) and then could not give him a fraction of the same support she expected everyone to give her. I saw this selfishness repeated as almost a theme throughout the book--there was her son's illness which seemed to be in the way of her reading, various times when her children would call to her and while as a parent you can't always be there for your child's every whim, she seemed to throw out gestures to assuage like what one might use to put off a pesky pet. Another time I felt incredulous was when I read about an occasion where she was with her sister and Anne Marie was lamenting how unfair it was that her life was to be cut short. Nina buried her face in her sister's sweater (which she still has and wears) but did not listen to anything her sister said!! She wished later she had heard those words of her sister's incredible struggle to accept her own death? Who was that event about--not Anne Marie's apparently.

I have lost loved ones but never a sibling so maybe I would feel differently, but I doubt it. I can't imagine expecting the world to stop because I grieved or my responsibility as a parent to go on sabbatical for a year. Yes, we should get all the time we may need to grieve, but most don't have the luxury to burden everyone around them with that sorrow.

I think it is great that she found solace in books and her advice to search for wisdom there is right on. The book list is astounding and her accomplishment is admirable. I just struggled with several aspects of at what cost her own needs were met.
Profile Image for سـارا.
274 reviews238 followers
January 23, 2022
این کتاب رو با توجه به تبلیغات گسترده اش در اینستاگرام انتخاب کردم و بسیار راضی بودم. تولستوی و مبل بنفش داستان آدم هاییِ که در تمامی لحظات زندگیشون اعم از غم و شادی و ترس و حسرت به کتاب ها پناه می برند. در بسیاری از بخش ها همذات پنداری شدیدی با نویسنده میکردم و هم غبطه میخوردم به توانایی عجیبش برای خواندن هر روز یک کتاب و یاد گرفتن بی وقفه از آنها.
خط به خط کتاب سرشار از انرژی و نگرش مثبت به زندگیه و به معنای واقعی حالِ خوبی رو بهم القا کرد.
Profile Image for fคrຊคຖ.tຖ.
280 reviews72 followers
August 8, 2021
اول از همه بگم این کتاب برام ارزش خاصی داره چون هدیه از یک دوست قدیمی و صمیمی هست که برام پستش کرد و روز تولدم به دستم رسید 😍
نویسنده این کتاب نینا سکنویچ که خواهر عزیزشو در اثر سرطان از دست داده تصمیم میگیره با خوندن کتاب به خودش آرامش بده و یک سال از زندگیش (۴۶) سالگیش رو با خوندن روزی یک کتاب می‌گذرونه. این کتاب در واقع زندگینامه نویسنده است که از زندگیش حرف می‌زنه و از تعدادی از کتاب‌هایی که خونده صحبت می‌کنه و چیزی که درصدد اثباتش هست اینه که کتاب خوندن بهترین مرهم دردهای روحی است.
جملات خوب زیبایی در جاهای مختلف کتاب وجود دارند که ارزش هایلایت دارند
*تنها حقیقت زندگی آنچه است که ما برای همدیگر انجام می‌دهیم زیرا تنها چیزی است که باقی می‌ماند. خواهرم مرده اما هرکاری که در طول حیاتش برای من انجام داده هنوز پابرجاست. ص۲۶۸

کتاب‌های زیادی منتظرند تا خوانده شوند، خوشی‌های زیادی منتظرند تا کشف شوند، شگفتی‌های زیادی منتظرند تا آشکار شوند.   :)

Profile Image for Chadi Raheb.
412 reviews399 followers
August 12, 2019
بعد از سه شب خوندن منظم این کتاب، میتونم بگم لابد‌ کتاب جالبی بود که تونست این علاقه و به دنبالش نظم خوانش رو ایجاد کنه.
شاید هم همراهی و همدلی با نویسنده در اندوهی عظیم که درصدی ازش رو درک میکردم باعثش بود.
برداشتش از کتابهای مختلفی که میخوند رو هم دوست داشتم و توجهم هم تا حدودی جلب شد که برم سراغشون.
در نهایت فکر میکنم که دوست داشتن این کتاب سلیقه‌ای باشه.
بسته به سنگینی غمی که دارید و اگر که طی شصت صفحه ابتدایی و چهل صفحه پایانی در اشک غرق نشید، به عنوان یه کتاب همدل شاید خوب باشه اما تسکین‌دهنده و درمان‌کننده نه نیست.
نویسنده حجم اندوه و ناامیدیش رو به خوبی و عمیقا تونست نشون بده اما تسکین یافتنش رو حداقل من یکی اصلا در پایان حس نکردم.
فقط این نکته رو داشت که زندگی به هر حال ادامه داره.
که نکته جدیدی نبود.
و خب گاهی میخوام اصلا هزار سال ادامه نداشته باشه وقتی به ازای هر نوازش هزار سیلی میزنه!
Profile Image for mona aghazade.
142 reviews41 followers
May 29, 2019
داستانی که به هیچ وجه به کسی پیشنهاد نمیدم و انقد نچسب بود که یه عالمه طول کشید تا بخونمش
با یه دنیا گله و نقد شروع کردم :))
اما خوب برعکس چیزایی که تو اینستا یا تو هر کتاب فروشی که دیدم اصلا جذبم نکرد
اول داستان به قدری غمگین بود که نگو
کلا نینا رو می شه اینجوری توصیف کرد : خوشم با خاطراتم :))
در اثر غم از دست دادن خواهرش هر روز یه کتاب می خونه و در مورد کتاباش می گه
که اونم زیاد مهم نیست
نت برداری می کنه ، نتایی که حالا انقدم بولد نیست و شخصیه و شاید برای خودش جالب باشه نه کس دیگه
من خودم دفترچه نت دارم که از کتابایی ک�� می خونم نت بر می دارم اما انقد شخصیه که شاید کسی جز من خوشش نیاد
نینام باید اینو می دونست ممکنه هر کسی براش جذابیتی نداشته باشه
در کنار کتابش گریزی به زندگی خانوادگیشم می زنه
همین - کل کتاب یاداور خواهر بیمارشه و کتاباش
Profile Image for Fereshteh Khanzad.
86 reviews58 followers
May 3, 2019
"و در آن جا آرامشی خواهم یافت؛ آرامشی که قطره قطره از راه می رسد
قطره قطره از نقاب صبحگاه تا آواز جیرجیرک ها
آن جا نیمه شب سو سویی دارد و نیم روز درخششی ارغوانی
شامگاه پر است از صدای بال زدن سهره ها"
"ییتس"

"قطره قطره"از اولین کلمه های قصه های مادرم تا کتابخونه ی کانون ، کتاب فروشی های مختلف ، دوستان کتاب خوان دست و دل باز،هدیه هایی که یا کتاب بودند و یا به کتاب تبدیل می شدند، کتاب های اشتراکی من و برادرم یا من و دختر خاله ام ، کتابخونه ی دانشگاه و ...


این کتاب برای کتاب هاست و البته عاشقانش.
خیلی خیلی لذت بخش بود و جوری که تصمیم گرفتم هر سال یک کتاب در این حال و هوا بخوانم.

کتاب را از نازنین جانم گرفتم👭💌. مثل همنشینی با خود محترمش، نینا مثل یک دوست صمیمی کتاب خوان برایم بود که از تصمیم و تجربه ی شگفت انگیزش تعریف می کرد، روزی یک کتاب برای یکسال. از گذشته اش و افکارش میگفت. دردل می کرد و اشک مرا حسابی درآورد و در نهایت سرشار از هوای تازه شدم.🍃



از متن کتاب:
از شخصیتی که مدت های مدید به مرگ اندیشیده بود: 《دنیا می تواند خودش را با شرایط تو وفق دهد؛ همین طور که با تمام موقعیت ها وفق می دهد.بدنت به تو توضیح خواهد داد که چطور کار می کند، این تجربه اصیل، این هديه دائمی. به تو شرح خواهد داد که چطور، حداقل در این زندگی، هیچ راه گریزی از این مجرای حیاتی خاص وجود ندارد. اینها اتم های تو هستند. این هشیاری توست اینها تجربه های تو هستند. موفقیت ها و خطاهایت. این اولین و آخرین شانس توست. تنها زندگی نامه ات. این ظرف وجود است؛ کاسه سوپ زندگی ات، جایی که بعضی چیزها در آن می تواند معنا پیدا کند. جایی که در آن شفا هست، جایی که تو در آن هستی.》
Profile Image for Mohammad Ranjbari.
249 reviews156 followers
August 26, 2019
سوای هر سطح توانایی و هر میزان مطالعه، اگر قصد داشته باشیم گزارش سالانه ای از مطالعات یک سال خود داشته باشیم و دلیل این مطالعات بروز اتفاقی ناگوار باشد که تصمیم اتخاذ شده، تفاوت و تنوع روحی در زندگی روزمرۀ ما ایجاد کند و غمِ حاصل از آن اتفاق را کاهش دهد، دقیقاً کاری کرده ایم که نویسندۀ کتاب «تولستوی و مبل بنفش» انجام داده است. بیش از پنجاه درصد زیباییِ جذب شدن توسط یک کتاب دقیقاً در این نقطه هدر می رود. زیرا برعکس روال عادی، این مایِ نویسنده هستیم که باید مخاطبانمان را به همدردی یکطرفه بکشانیم و آنها را در غم خودمان شریک کنیم! ژرف ساخت این کتاب در واقع کمک و استمداد نویسنده برای همدردی با اوست و رثا و مرثیه برای خواهرش «آن ماری».
نصف دیگر لذت حاصل از کتاب، در انتخاب مطالعاتی نویسنده هدر می رود. کتاب هایی که به اقرار خود وی، بیشتر هدیه و پیشنهادات دوستانه است که گاه مورد علاقه نیست و گاه نظر نویسنده را برای «خوانده شدن» جلب می کند. مخاطبان این کتاب، به خصوص مخاطبان غیر هموطن نویسنده، کمتری�� آشنایی و یا علاقه را به انتخابات مطالعاتی نویسنده نشان خواهند داد. زیرا عنصر محلی و بومی به دور از هر نوع تخصص و یا کیفیت، در انتخابات مطالعاتی نویسنده موج می زند.

طرح و چارچوب داستان نیز بعد از آغاز، زودتر از انتظار، کلیشه ای و یکنواخت می شود. برای کسانی که به اصطلاح »کرم کتاب»اند، چنین سبک نگارش و روایت و داستانی نمی تواند خوب و قابل توجه باشد.
البته و صد البته این نظر شخصی من در قضاوت کردن کتاب های مرور شده در این کتاب است و شاید برخی مخاطبان به اوج همذات پنداری با این نویسنده برسند.

Profile Image for Haniyeh.
130 reviews51 followers
December 28, 2023
قبلا برای این کتاب نظرم رو گفته بودم، با این حال سعی کردم این بار متفاوت از قبل بهش نگاه کنم.

حال و هوای این کتاب، حال و هوای بازگشت به دامن زندگیه. نینا سنکویچ، از تنهایی، دل‌مردگی و گم‌گشتگی خودش صحبت میکنه و بعد به ما نشون میده چطور دوباره معنی زندگی رو پیدا کرده.

بعد از اینکه آن ماری، خواهر بزرگتر نینا به خاطر بیماری از دنیا میره، نینا هدفش از زندگی رو گم می‌کنه. از نظرش مرگ ناعادلانه‌ست و خواهرش اونقدر خوب و زیبا بوده که مرگ نباید به این زودی به سراغش میومده.

نینا خودش یک خانواده داره؛ یک همسر و چهار فرزند، اما نمیتونه با درد و تنهایی از دست دادن خواهرش کنار بیاد. با این حال، تلاش میکنه خودش ر�� سرگرم مشغولیات زندگی کنه و به این طریق، رنج فقدان خواهر عزیزتر از جانش رو تحمل کنه. اون بسیار زیاد کار میکنه و هیچ ساعتی از روزش رو خالی نمیذاره تا مبادا دوباره توی افکارش غرق بشه. در نهایت به خودش میاد و میبینه مدت زیادیه که نه تنها از زندگی لذت نمیبره، بلکه فقط روزها رو سپری کرده بی‌اینکه واقعا زندگی براش معنای خاصی داشته باشه.

نینا با خودش یه قرار میذاره؛ قراری که به مدت یک سال به اون پایبند میمونه. نینا به کتاب‌ها پناه میبره. با خودش عهد میکنه که هر روز یک کتاب خوب بخونه و روز بعد در وبلاگش از اون برای دیگران صحبت کنه. در واقع نینا مسیری رو آغاز میکنه که در اون به دنبال درمان میگرده.

نینا ما رو با کتاب‌های جالبی آشنا میکنه؛ کتاب‌هایی که از قضا به نینا کمک میکنن تا دوباره به خودش برگرده و زندگی رو از سر بگیره. در طول خوانش کتاب‌ها، نینا متوجه میشه که ما انسان‌ها به خاطر اندوه، رنج و سختی‌هایی که در زندگی متحمل شدیم، به کسی که الان هستیم تبدیل شدیم. اگر سختی‌ها رو از زندگی حذف کنیم، زندگی معنای خودش رو از دست میده؛ و همینطور لذت‌ها بی‌معنی میشن.

انگار می‌توانستم صدایش را بشنوم که به من می‌گفت: «بله نینا؛ زندگی سخت، ناعادلانه و دردناک است؛ اما تضمین می‌کند -صددرصد و بی هیچ شک و شبهه‌ای- که در لحظاتی غیرمنتظره و ناگهانی، زیبایی را، شادی، عشق، پذیرش و وجد را نیز پیشکش کند.»


از طرفی متوجه میشه که فرار از مرگ آن ماری، بهش کمکی نمیکنه. در همین کتاب برای ما از خاطراتش با آن ماری میگه. از خاطرات خوب و بدی که قبلا از به‌ یاد آوردنشون اجتناب میکرد تا درد از دست دادن خواهرش رو فراموش کنه اما بعد متوجه میشه که همین خاطرات هستن که آن ماری رو در قلبش زنده نگه میدارن و اتفاقا التیام‌بخش دوری اونها از همدیگه میشن.

یگانه پاسخ به اندوه، زندگی کردن است. زندگی کردن همراه نظر داشتن به گذشته. به خاطر آوردن آنهایی که از دست داده‌ایم؛ و در عین حال، با امید و اشتیاق به جلو گام برداشتن و آن حس امیدواری و فرصت داشتن را از طریق محبت کردن، سخاوت‌مندی و همدردی انتقال دادن.


این کتاب باعث شد من بیشتر و بیشتر قدر کتاب‌ها رو بدونم و دوستشون داشته باشم.
Profile Image for Saracovolatte.
49 reviews13 followers
September 21, 2021
نویسنده خواهرش رو که با هم رابطه‌ی خیلی خوبی داشتن به دلیل بیماری از دست میده. به خاطر این اتفاق براش سوالاتی درمورد زندگی و خودش مطرح میشه و تصمیم می‌گیره به مدت یک سال هر روز یک کتاب بخونه و تا آخر کتابی که نوشته سعی می‌کنه این تصمیم رو با دلایل مثلا عمیق توجیه کنه. انقدر این مساله رو تکرار می‌کنه و دلایل بی‌ربط میاره که اگر می‌گفت از شوهرم خسته شدم می‌خوام هر روز یه کتاب بخونم، نمی‌خوام چند ساعت بچه‌هام باهام حرف بزنن یا اصلا ایده برای نوشتن کتاب نداشتم و می‌خوام تجربه‌ی این یک سال رو یک کتاب کنم، به نظرم منطقی‌تر و باورپذیرتر بود. محتوای کتاب هم یا تعریف و تمجید از رشادت‌های افراد خانواده‌‌اشه یا نتیجه‌گیری‌های بی‌ربط از کتابی که خونده. انقدر تکراریه که میشه گفت هر فصل بازپخش فصل قبلیه. به شدت حوصله سر بر با جمله‌های شعاری و کیلویی که ده ثانیه بعد از یاد آدم می‌رفت. حتی باعث میشه وقتی که اسم خواهرش رو میاره تا بازم از رفتار فرشته‌مانندش بگه، من ذره‌ای احساس ناراحتی از فوت خواهرش نداشته باشم و خسته بشم.

به هر حال این خانم با یک شوهر و چهار بچه‌ی کوچیک، شرایط زندگیش جوری بوده که تونسته در کمال آرامش هر سال روزی یک کتاب تموم کنه و از این کارش یه تصویر قهرمانانه ساخته و تبلیغش می‌کنه. انگار همه این آرامش و استطاعت مالی و زندگی بی‌دغدغه رو دارن. فکر می‌کنم این کتاب با این شدت ستایش و مقدس جلوه دادن کتاب‌‌خوانی بیشتر ضد تبلیغه برای کتاب. کاش از اون همه کتابی که خونده بود کپی می‌کرد و چیز بهتری می‌نوشت.
Profile Image for Zahra Naderi.
157 reviews11 followers
June 25, 2024
می‌خوام از ریویوهای گودریدزم یه کتاب بنویسم = تولستوی و مبل بنفش
Profile Image for Carol.
848 reviews546 followers
July 15, 2015
I have so many GR friends to thank for their wonderful reviews and recommendation of Tolstoy and the Purple Chair. It was Patti Franz and Toni Clark's comments that gave me the final push to read this. It didn’t hurt that I also learned that the author resides in Connecticut, my state of residence.

This is a book about grieving by using the power of words, books and reading to comfort the author in the death of her forty-six year old sister, Ann-Marie. Not knowing how to cope, Nina Sankovitch turns to books as these had always helped her in her life. She likens this to the ”glue that keeps her immigrant family together and offers “comfort, escape, and introspection”.

Nina Sankovitch decides to read one book a day for a full year and to write about each of them. The logistics of this is not easy as she is a wife, mother of four sons, and stepmother to a daughter. She leads a busy life but is determined to put some things on the back burner, not only for herself but also as a tribute to Ann-Marie, with whom she shared the love of reading.

”I needed to sit down and sit still and read.

But where to sit? This is where the purple chair comes in. She chooses a room and in it, one big chair, raggedy looking and old and white.

But white? With our Magic Marker-- equipped one-year-old on the loose and a baby on the way, it wouldn't remain white for long. And I knew from past experience that there would be more than just juice boxes leaking on the furniture with a new baby to be fed.
The chair stayed in our apartment--as it was purchased on sale, there was no returning it--but it did not stay white for long. Patches began to appear, with a rainbow of colors, purple (wine), brown (coffee), pink (Magic-Marker), blue (bubble-gum ice cream) and yellow (milk).”


The purple chair became her reading place. She knew she would always feel sorrow at her sister’s death but that books would show her how others deal with life.

”My year of reading would be my escape back into life.”

This is a book that might help you in your own grief process but can certainly be read simply for the joy of discovery of new titles. There is much about the immigrant experience, particularly about her parents experience before coming to America. In addition Tolstoy and the Purple Chair is written with beauty and wisdom. I have never added as many sticky notes as I did during this read.

tolstoy


Nina Sankovitch and I share at least one more thing in common. When the New Republic published a commentary by critic Irving Howe, he bemoaned the gap between reviews by literary critics and the reading public, whom he dubbed ”the common reader”. Sankovitch’s response was that she did not care much about the literary critiques but instead, ”the gossipy chatter akin to ‘what’s happening with the neighbors?’ We love our books and we love the very real people who populate them.”. That’s why I love GoodReads! We are the common readers.

Nina Sankovitch’s blog and links to her reviews








Profile Image for Mat.
116 reviews30 followers
September 8, 2022
در این کتاب نینا سنکویچ از روش سوگواری و پذیرش مرگ خواهر بزرگش میگه. روشِ پناه بردن به ادبیات و کتابها. او با خودش قرار میذاره در طول یک سال هر روز یک کتاب بخونه.
اگر بخوام از احساسم به این کتاب بگم، برای من به دو بخش تقسیم میشه. بخشی که نینا از زندگی روزمره و خاطراتش میگه که من، به عنوان فردی که خودم عزیزی رو از دست دادم، شدیدا ��اهاش همدردی و همزادپنداری میکردم و این بخش ها رو خیلی دوست داشتم. بخش دوم مربوط به توضیحات نویسنده از کتاباییه که در طول این یک سال و همینطور در قدیم خونده که به شدت خسته کننده و کسالت باره! و اکثر کتابا برای من ناآشنا هستن و حسی بهشون ندارم و نتیجه گیری هایی که نینا سنکویچ از مطالعه هر کتاب بیان میکنه برای فردی که آشنایی با اون کتاب نداره لذت بخش نیست.
امتیاز سه ستاره در واقع میانگین احساس صفر و صدیم به کتابه:))
Profile Image for Britta Böhler.
Author 8 books1,964 followers
August 10, 2023
30 Books in 30 Days / Book #9 / Re-read.
I know this book doesn't work for everybody, but for me it's the best bookish feelgood-read and I re-read it every year for the 30 in 30-challenge.
Profile Image for Darlene.
370 reviews133 followers
February 27, 2018
"words are alive and literature becomes an escape, not from, but into living."
-Cyril Connolly


Since book 'memoirs' are among my favorite books to read, I was enthusiastic about reading Tolstoy and the Purple Chair: My Year of Magical Reading by Nina Sankovitch. The premise of this book is a fascinating one. Ms. Sankovitch, who lost her older sister, Anne-Marie, to bile duct cancer at the age of 46, had been racing through the years after her sister's death at a frenetic pace, trying not to think about her loss and running from her fear and sorrow. She wrote....
"After Anne-Marie's death, I became a woman of two parts. One part of me was still in her
hospital room, the afternoon she died... Then there was the other part of me, the part that left
the hospital at a gallop and never looked back, for fear of what I would see. I began a race the
the day Anne-Marie died, a race away from death, away from my father's pain, away from my
mother's sorrow, away from loss, confusion and despair. I was scared of dying, scared of
losing my own life. I was scared of what dying did to family left behind, the loneliness and
the helplessness. I was scared of living a life not worth living."

Nina Sankovitch made a decision before her own 46th birthday to force herself to slow down. She spent time thinking about what she and Anne-Marie had shared as sisters and friends.. they had shared "laughter, words and books". So she came to the conclusion that she needed to read a book a day. She needed to "sit down and sit still and read." She believed that by reading a book every day for one year, she would be forced to find the stillness and discipline she needed to calm her mind; and that by escaping into the world that books provide, she could discover the purpose of her life. She proceeded to set up a reading room for herself off of her kitchen. The space included a desk, a bookcase to hold the many books she would be reading, a hand-me-down computer from her teenaged step-daughter and an old reupholstered purple chair. Her rules for this endeavor, she believed, were simple but strict... she could not read an author's work more than once and she couldn't choose a book she had already read. The books needed to be around 250-300 pages (so that she could finish in a day), and she needed to write about each book as she finished and for that... she had created a website.... ReadAllDay. org.

I was hooked by Ms. Sankovitch's idea. From her story, I sensed that what she needed was time to grieve for her lost sister. I know that common wisdom is that if a person experiences a loss, she should keep busy... occupy the mind and body so that you don't dwell on the loss. And perhaps this is good advice for some people; but for others (like Nina Sankovitch).. not allowing yourself to grieve can be harmful.. emotionally, physically and even spiritually. As I have grown older, I have come to appreciate and have sought out moments of quiet where I can clear my mind and simply BE. And because I also know from living a life filled with the joy of books, I know reading CAN provide comfort and escape. I thought her idea was brilliant... perhaps a bit too ambitious (and I envied her ability to spend each day simply reading) ; but I was as enthusiastic about reading about her literary adventure as she seemed to be to engage in the adventure.

Nina Sankovitch wrote this book alternating between discussions of favorite books with little snippets of the life she had shared with her parents and sisters in Evanston, Illinois in a home filled with books and also stories of her busy life with her husband and 4 children. The book began wonderfully. I could sympathize with the young girl she had been when her best friend had moved away, leaving her forlorn and spending the summer reading 'Harriet the Spy'. I could understand her reading the Miss Dimity mystery series by Nancy Atherton one book after the other because Miss Dimity could communicate from the afterlife. And I was curious to know her thoughts on 'Elegance of the Hedgehog' by Muriel Barbery, her first book chosen on her 46th birthday as I had also read the novel and did not enjoy it... she LOVED it!

Unfortunately, for reasons I don't entirely understand, by the midway point in the book, my interest started to flag. It began to seem that Ms. Sankovitch's writing began to meander and either she began to lose the thread of what she had been writing... or perhaps I lost the thread and the fault is mine. I did finish reading the book but I never could reach the point where I could reconnect with her story personally or with her writing. The latter part of the book seems to lack the focus and clarity she had achieved earlier and it felt at times as if she became bogged down in the strict rules she had established for herself.

I'm sorry to say that I did not enjoy this book as much as I expected I would; but in the end, this ambitious project DID seem to work magic for Nina Sankovitch and brought a new purpose to her life. And perhaps that's all that matters.
Profile Image for Leila erfani.
21 reviews18 followers
April 19, 2019
داستانِ زندگي نينا (خود نويسنده) هست كه پس از مرگ خواهرش و به دنبال حس نااميدي و درماندگي كه داره به كتاب ها پناه ميبره و تصميم ميگيره از روز تولد ٤٦ سالگيش، پروژه ي يك ساله ي هر روز يك كتاب رو شروع كنه، اين كتاب حاصل تجربياتش از خوانش هاي اين يك سال هست.
شايد هم زمانيش با جريان زندگي خودم باعث شد بهتر بفهممش، پناه بردن به كتاب ها تو روزاي سخت و خوندن تجربه ها، چه روشن و چه تاريك، براي به دست آوردن خردي كه براي گذراندن روزاي تاريك زندگيمون بهش نياز داريم.
و يا حتي كتاب خوندن به عنوان يك وقفه بين روزهاي شلوغ زندگيمون.
روي جلد كتاب نوشته: "هركس به ادبيات پناه برده باشد اين كتاب را درك خواهد كرد."
من هم مثل نينا كتاب ها باعث آرامشم هستند، كتاب ها مارو به سفرهاي زيادي ميبرن انگار كه سالها زندگي كرديم، فضاهايي از شهرها و كشورهاي مختلف رو تصور كرديم و خاطراتشون جوري تو ذهنمون مونده كه انگار اونجا حضور داشتيم، با آس و پاس در پاريس و لندن همراه جورج اورول بي خانماني و فقر رو تجربه كرديم، با زورباي يوناني به سفر به جزاير يونان رفتيم و از زوربا و فلسفه ي خيام وارش ياد گرفتيم در لحظه زندگي كنيم و...
اميلي ديكنسون ميگه: هيچ ناوي مثل كتاب ما را به سرزمين هاي دور نمي برد.
Profile Image for Tannaz.
697 reviews50 followers
August 21, 2019
تمام کرم کتاب ها بایستی این کتاب را بخوانند. در تمام مدت با خودم فکرمی کردم می شد این کتاب را من نوشته باشم نه نینا! البته من روزهای اولی که مامان رفته بود، حتی نمی توانستم تمرکز کنم که یک جمله بخوانم چه رسد به کتاب. اما حالا، که یکسال و 5 ماه گذشته، فقط کتاب من را آرام می کند. نه حامد و نه
هیچ کس دیگر نمی تواند...
در واقع بیمار گونه کتاب می خوانم. سریع و تند.انگار دنبال یک زندگی دیگر باشم به جای زندگی خودم...
Profile Image for Haniye_Mirkamali.
186 reviews65 followers
May 15, 2022
خوانش: ۲۵ اردیبهشت ۰۱
ساعت ۱۵:۳۵
امتیاز: ۱ از ۵

حیف پول برای این کتاب.....
Profile Image for Neda.
134 reviews41 followers
September 2, 2019
این یک ستاره هم فقط به خاطر تک و توک جملات کتاب هایی بود که در خلال کتاب ازشون حرف می زد.
کتابی به شدت شعاری و نصیحت کننده و ملال آور. تمام حرفهایی که میشه در قالب نصیحت به این و اون قالب کرد که آی زندگی ادامه داره و امیدوار باشید و از این دست حرفها.
کتاب با درد سنگینی که راوی در غم از دست دادن خواهرش حس میکنه شروع میشه که به زعم من، همون غم سنگین هم در سن چهل و شش سالگی و با شرایطی که خانم راوی داره یعنی صاحب زندگی و چهار تا بچه است و خواهرشم شوهر و زندگی خودشو داشته چندان طبیعی نیست و با تلاش خانم راوی برای رهایی از این غم ادامه پیدا میکنه اما متاسفانه راه حل هم جز یک فرار سه ساله و بعد هم سر به کتاب بردن به مدت یک سال، اون هم هر روز با خوندن یک کتاب نیست. اواسط کتاب هم که رسما می رسیم به سخنرانی مفصلی در مزایای کتاب و کتابخوانی و اینکه عشق چیه و چطور میشه عاشق شد.
نمیخوام بگم تجربه غم آسونه یا اینکه دادن درس اخلاق کار بدیه اما این کتاب به نظرم به بدترین شکل ممکن این کارو انجام داده و مستقیم همه چی رو میکوبه تو صورت خواننده با شعارهای گل درشت و حرفهای ملال آوری که تقریبا همه بلدن. کسی که اهل کتاب نباشه به نظرم وقتی این کتابو بخونه از این همه رو منبر رفتن مثلا آدم کتابخونا منزجر میشه و حتی اهل کتاب هم به نظر من شرمنده میشه از اینکه یکی که مثلا خودش رو اهل کتاب فرض میکنه اینجوری داره با نگاه از بالا به پایین به همه درس زندگی میده.
بماند که برام این روش خانم راوی در روزی یک کتاب سیصد صفحه ای خوندن و هندل کردن امورات منزل و همسر داری و بچه داری خودش یک علامت سواله که حتی توضیحش هم قانعم نمیکنه.
#کتابخوانی_در_وقت_پرت
Profile Image for فهد الفهد.
Author 1 book5,103 followers
October 12, 2014
Tolstoy and the Purple Chair: My Year of Magical Reading

فكرة الكتاب جعلتني أطلبه من أمازون، وهي عادة لا أحبذها كثيراً، لأنها تنتهي دائماً بفاتورة ضخمة، رغم السعر الزهيد الذي تعرض به الكتب على الموقع، ولكنها أسعار الشحن المرعبة دائماً.

على أي حال وصل الكتاب، وها أنا مع سيدة أربعينية، زوجة وأم، وأخت!! أخت تفقد أختها الكبرى والتي أصيبت بالسرطان وماتت سريعاً، هكذا تمر ثلاثة أعوام حزينة على نينا قبل أن تقرر أن تداوي روحها بالقراءة، كيف ستفعل هذا؟ ستجلس كل يوم على كرسيها البنفسجي، وستقرأ كتاباً كل يوم، ومن ثم ستكتب عنه في مدونتها الشخصية، ستفعل هذا لعام كامل، هذا يعني 365 كتاباً، يا له من تحدي حتى للقراء المحترفين!! فالأيام ليست سواء كما نعرف، وهناك أيام لا نستطيع فيها قراءة صفحتين، فما بالك بكتاب كامل، ونينا ليست متفرغة كما كنت أظن، صحيح أنها لم تكن تعمل خلال ذلك العام، ولكنها ما زالت زوجة وأم، بكل ما يتطلبه هذا من مهام زوجية وأمومية ومنزلية رتيبة.

الكتاب رغم جماله وشفافيته، وكل الذكريات المحشورة فيه، أقل مما توقعت، ربما لأني توقعت من عام كامل مع الكتب أن يكون ثورياً، أن يكون عاصفاً، تتدفق الكتب والمؤلفين بين صفحاته، وهذا ما لم يحدث، حيث ركزت نينا على ذاتها وذكرياتها وخاصة ذكريات أختها الراحلة.
Profile Image for ZaRi.
2,320 reviews821 followers
Read
August 16, 2019
کتاب دوستانى هم هستند که از ترسِ اینکه گنجینه‌ى کتابشان را براى همیشه از دست بدهند، هرگز کتاب امانت نمى‌دهند. (یک ضرب المثل قدیمى عربى اندرز مى‌دهد که «کسى که کتاب امانت مى‌دهد، یک احمق است؛ اما کسى که کتاب را پس مى‌دهد، احمق‌تر است.») من به پیروى از توصیه‌ى هنرى میلر همیشه اهل امانت دادن کتاب بوده‌ام: «کتاب‌ها هم مثل پول دائما باید در گردش باشند. تا جایى که بشود، قرض بدهید و قرض بگیرید؛ هم کتاب را و هم پول را! مخصوصا کتاب را؛ کتاب‌ها به مراتب بیشتر از پول، چیزى براى عرضه کردن دارند. کتاب فقط یک دوست نیست، بلکه مى‌تواند دوستان بسیارى برایتان به ارمغان بیاورد. زمانى که با ذهن و روحتان صاحب کتابى هستید، ثروتمندید. اما وقتى آن را به شخص دیگرى بدهید، سه برابر ثروتمندید.»
Profile Image for Haniye safarpour.
116 reviews22 followers
December 19, 2021
آدما غالبا بعد از دست‌ دادن یک عزیز، افسرده می‌شن و انگیزه زندگی کردن رو از دست می‌دن، اما جالب بود که نویسنده بعد از دست دادن خواهرش تصمیم گرفت دوبرابر زندگی کنه، هم به جای خودش و هم به جای خواهرش!
ایده‌ی روزی یک کتاب رو شاید هیچوقت به مدت یکسال نتونم اجرا کنم ولی به یک ماه یا چند هفته فکر می‌کنم :))
913 reviews437 followers
July 6, 2011
Nice writing notwithstanding, I couldn't get through this book -- not even the suggested 50 page minimum -- before deciding to drop it. It's kind of ironic -- here I am on goodreads, constantly keeping up with what several people are reading and their various reactions to the books. You would think I'd love a memoir of someone's year spent reading a book a day and the various reactions the books evoked.

But this is the second book I've read like this (my first was So Many Books, So Little Time: A Year of Passionate Reading) and I can honestly say that, despite my love of books and reviews, the genre just doesn't work for me. It's one thing to read your friend's book reviews on a sporadic basis, especially if your friend is someone you know and care about. It's another when you have no personal connection with the author and are putting other things aside to read a book-length treatise on the various books she's read integrated with a variety of loosely associated recent and not-so-recent memories. I'm sure Nina Sankovitch is a nice person, and her description of the pain at losing her sister actually choked me up. With that said, I don't know her, and even though she can write, she couldn't make me care enough to sit through 207 pages of her experiences. There are a few authors who can; she, unfortunately, is not one of them.
Profile Image for Reyhan 🌱.
130 reviews
June 25, 2021
چیزی که تازگی داره برام اتفاق میوفته اینه که کتاب هایی که توی اینستا تبلیغ میشنو شروع میکنم با توجه به تعریفی که ازشون شده و توقع خیلی بالایی دارم ازشون ولی اصلاً، تاکید میکنم اصلا راضیم نمیکنن…
این کتاب باوجود برخی جمله های خوبش ولی به خاطر اشاره بیش از حدش به جریان مرگ خواهرش خیلی برام سخت بود خوندنش و یه سری اسم کتاب که خب من هیچ اشنایی باهاشون نداشتم و اینم برام جالب نبود انگار یک روز نگار بود برای نویسنده از کتاب خوانیش و جریان از دست دادن خواهرش …
اگر میخواین براساس تبلیغات اینستا بخونیدش وقتتونو هدر ندید.
Displaying 1 - 30 of 1,565 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.